بانو نزهت موسوی

ازسال 1349 در سازمان زنان آغاجاری در انتخابات شرکت و بعنوان مسئول کمیته حقوقی داوطلبانه مشغول خدمت و با جناب آقای امیر سلیمانی ریاست دادگاه بعنوان مشاور افتخاری برای رفع مشکلات بین خانواده ها همکاری میکردم از سال 1350تا1356 بعنوان دبیر سازمان زنان و مسئول کمیته پیکار بابیسوادی فعالیت داشتم و تنها دبیر سازمان زنانی بودم که همزمان مدیر عامل خیریه فرح پهلوی در امیدیه هم بودم.
شرکت گاز میانکوه تمام امکانات از محل و وسایل و ماشین در اختیار سپاهیان دانش و بهداشت می گذاشت و تمام منشی ها ی جناب بدلیان مدیر عامل شرکت ملی گاز به رایگان در اختیار سازمان بودند شرکت ملی نفت امیدیه تمام امکانات مهد کودک را با سایر خدمات به رایگان برای ما فراهم میکردند و تا سالها هیات عامل واعضا سازمان مخارج را تامین میکردند و به همین صورت اعضا وهیات مدیره خیریه فرح پهلوی مخارج را بعهده داشتیم. با کوشش سرکار خانم مرتضوی دبیر سازمان زنان استان و مشاور استاندار خوزستان باتماس وسمینارهائی که در تهران وباحضور والاحضرت اشرف و سرکار خانم مهناز افخمی برگزار میشد رسمی شدن کارمندان مستخدم وسایر مخارج بودجه تصویب شد که هنوز کارکنان همیشه دعاگو ی بانو افخمی هستند و حقوق بازنشستگی دریافت میکنند معلمین پیکار همه آنهائی که زنده هستند همینطور سپاهیان دانش و بهداشت به تهران میایند ومن در منزلم از آنها پذیرائی میکنم چند سال یکبار هم من به آنها سر میزنم 20 بهمن هم عازم خوزستانم وهمشونو اگر زنده باشم میبینم‌ ازسال 56 بدلیل انتقال همسرم به اهواز مسئول انتخابات شعب خوزستان شدم در زمان دبیر سازمانی خانم وزیری و خانم شیخ الاسلامی همکاری را ادامه دادم.
بعد از سال پنجاه و هفت خانم علائی دختر آیت الله طالقانی دبیر سازمان ایران شدند و مرا دعوت به همکاری کردند قبول نکردم گفتند خانم مدرسی دبیر استان خوزستان بی تجربه است اگر مشکلت روسری هست بدون حجاب برو یکروز رفتم که دیدم میز صندلیها را جمع کردند و کارمند و کارگر روی زمین نشستند و نون و پنیر میخورند.
همان یکروز بود در ادامه قصد همکاری را نداشتم و با خانم علائی دلیل ناراحتیم را گفتم، ایشان بمن حق دادند متاسفانه حکم اعدام مرا اعلام کردند ولی حجت الاسلام حسن زاده که نماینده آقای خمینی در میانکوه غیابا ازطرف من وبدون اطلاع من حکم را باطل نمودند ایشون معلم قرآن و فقه سازمان زنان بودند و کاملا به برنامه ها و فعالیتهای ما آشنائی داشتند متاسفانه در 14 اسفند 57 منزل من در اهواز آتش گرفت و همه عکسها و تقدیر نامه های فراوان من ازبین رفت تعداد کمی که برای مادرم به تهران فرستاده بودم دارم.
تعصب و وفاداریم به سازمان زنان کنجکاوم کرد هم اکنون درسن 77 سالگی به امید خدا با کمال میل حاضرم بدلیل تجربه ام در خدمت سازمان زنان پر آوازه باشم.